سلام اختلال شخصیت مرزی دارم در روابطم خیلی مشکل پیدا میکنم ورابطه هام پایداری نداره
ممکنه درمورد این اختلال و دلایل ب وجود اومدنش توضیح بدید و ایا ممکنه خود ب خود خوب بشه ؟
سلام اختلال شخصیت مرزی دارم در روابطم خیلی مشکل پیدا میکنم ورابطه هام پایداری نداره
ممکنه درمورد این اختلال و دلایل ب وجود اومدنش توضیح بدید و ایا ممکنه خود ب خود خوب بشه ؟
سلام به شما دوست عزیز
در این مورد اطلاعات بیشتری در مورد موارد زیر در اختیار ما قرار بدهید تا باهم بیشتر صحبت کنیم.
1. شما چند سال دارید؟
2. علایم شما برای اینکه فکر می کنید اختلال شخصیت مرزی دارید چه مواردی می باشد؟
3. چه مدت است این علایم را مشاهده می کنید؟
4. روابط شما با خانواده و دوستان چگونه می باشد؟
5. عملکرد درسی و تحصیلی شما چگونه می باشد؟
6. در برخورد با مشکلات واکنش شما چگونه می باشد؟
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام
خیلی از مواقع افراد با تطبیق داشتن برخی از ویژگی های یک اختلال
با افکار و رفتار خودشون به این نتیجه میرسند که من هم همون اختلال رو دارم
آیا اختلال شخصیت مرزی نظر خودتونه یا تشخیص شخص مجرب؟
آیا علایم این اختلال رو دارین ؟ این علایم به صورت زیر هستند
۱- روابط سُست . ( روابط ناپایدار با خانواده، فامیل و دوستان )
۲- رفتارهای ریسک پذیر و پرخطر. (پر خوری . رانندگی پر خطر )
۳- استعمال بی رویه مواد مخدر و مشروبات الکلی
۴- خشم بیعلت
۵- آسیب رساندن به خود
۶- احساس پوچی
۷- ترس از تنها ماندن
دقت کن که حتما باید مورد بررسی حضوری قرار بگیری تا تشخیص گزاری دقیق صورت بگیره چون برخی این علایم با علایم اختلال های دیگه مشترکه . برای مثال رفتار های ریسک پذیر و پرخطر در افرادی که اختلال دوقطبی دارند هم مشاهده شده
درصورتی که تشخیص گزاری توسط شخص مجرب صورت شده بنابراین علت به وجود اومدن این اختلال رو بخونید
علل اختلال شخصیت مرزی
از علت های این اختلال شخصیت میتوان به عوامل ژنتیک و مغزی و علل اکتسابی یا تجربیات تلخ در دوران کودکی اشاره برد که به نظر برخی روانشناس ها هردو عامل در شکل گیری اختلال شخصیت مرزی نقش دارند.اما تجربیات دوران کودکی خصوصاً سه سال اول عمر بسیار مهمه . بی ثباتی مادر به دلایل مختلف ، طرد کردن کودک و عدم وجود دلبستگی و امنیت در دوران کودکی، درگیری بین والدین، تنبیه کودک و بی توجهی به نیاز های رو حیش ، والدین گرفتار و ناسازگار و...از علل اصلی این اختلال شخصیت است.
افراد مبتلا به اختلال شخصیت مرزی به خودشون صدمه می زنند، مثل بریدن بدن خود با چاقو. حتی ممکنه فکر خودکشی کنند، در این صورت باید فوراً به روانپزشک مراجعه کرد
دارو درمانی شامل: داروهای ثابت کننده خلق و خو، داروهای ضدجنون و ضد افسردگی می تونند این علائم رو کنترل کنند. روش های مختلف مشاوره و درمان شامل روان درمانی و یک درمان جدید که به نام رفتار دیالیتیکی هست میتونه برای افراد مبتلا به اختلال شخصیت مفید باشه و بیماریشون رو کنترل کنه
سلام من فاطمه هستم هفده سالمه منم فکر میکنم اختلال شخصیت مرزی داشته باشم از کودکی تا الان نتونستم متوجه بشم شخصیت ثابت و واقعیم چیه از بچگی مدام سرزنش میشدم و برای همین سعی میکردم خودم رو تغییر بدم اینکار مداوم ادامه پیدا کرد و چون الگوهای درستی نداشتم برای درست کردن شخصیت سالم به مشکل میخوردم به جایی رسیدم که اگر ازم میپرسیدن علاقه ات چیه به این فکر نیکردم که اگر چه علاقه ای داشته باشم خوبه؟و میگغتمش اما وقتی فکر میکردم من اصلا احساسی به آن چیز ندارم و چون خوب بود سعی میکردم علاقه پیدا کنم،نه شخصیت ثابتی دارم نه عقیده ثابتی نه علاقه خیلی زور میزنم تا همه زیرمجموعه شخصیتم رو ثابت نگه دارم اما آخرش همیشه به افسردگی و بی علاقگی و ناامیدی و بی اعتماد به نفسی پناه میبرم...از خودزنی و ازاردادن خودم به هر روش احساس رضایت میکنم سه بار اقدام به خوذکشی کردم و دوست دارم دوباره این کارها رو انجام بدم...در کودکی ام مدتی پسری رو دوست داشتم چون فکر میکردم ادم بی نقصیه چندسال امید داشتم و تلاش کردم بی نقص بشم خیلی خوشحال بودم از بودنش و و حتی اگر نبود خیال بافیش رو میکردم و ارامش پسدا میکردم اما بعد از شش سال متوجع شدم همه اش خیالات بچه گانه خودم بوده و ادم بی نقضی هم نبوده شاید من از اون کامل تر پ بهتر هم بودم از اون موقع خیلی زیاد بی انگیزه و افسزده شدم...مدام به خودزنی و یا کشتن و شکنجه دادن افراد فکر میکنم و تنها از همین فکر لذت میبرم گاها هم وقتی یسری خیال بافی ها میکنم که توی اونا دارم شکنجه میشم لذت میبرم نمیدونم واقعا باید چکار کنم...مدتی که خیلی از نظر روحی بهم فشار میومد هم هذیان میدیدم و هم میشنیدم فکر میکردم شاید بخاطر کم خوابیمه لطفا بگید من باید چکار کنم...پیش مشاوره هم نمیتونم برم بگید چکار میتونم میکنم
بن بست دور نیست
سلام من فاطمه هستم منم فکر میکنم اختلال شخصیت مرزی داشته باشم هفده سالمه از کودکی تا الان نتونستم متوجه بشم شخصیت ثابت و واقعیم چیه از بچگی مدام سرزنش میشدم و برای همین سعی میکردم خودم رو تغییر بدم اینکار مداوم ادامه پیدا کرد و چون الگوهای درستی نداشتم برای درست کردن شخصیت سالم به مشکل میخوردم به جایی رسیدم که اگر ازم میپرسیدن علاقه ات چیه به این فکر نیکردم که اگر چه علاقه ای داشته باشم خوبه؟و میگغتمش اما وقتی فکر میکردم من اصلا احساسی به آن چیز ندارم و چون خوب بود سعی میکردم علاقه پیدا کنم،نه شخصیت ثابتی دارم نه عقیده ثابتی نه علاقه خیلی زور میزنم تا همه زیرمجموعه شخصیتم رو ثابت نگه دارم اما آخرش همیشه به افسردگی و بی علاقگی و ناامیدی و بی اعتماد به نفسی پناه میبرم...از خودزنی و ازاردادن خودم به هر روش احساس رضایت میکنم سه بار اقدام به خوذکشی کردم و دوست دارم دوباره این کارها رو انجام بدم...در کودکی ام مدتی پسری رو دوست داشتم چون فکر میکردم ادم بی نقصیه چندسال امید داشتم و تلاش کردم بی نقص بشم خیلی خوشحال بودم از بودنش و و حتی اگر نبود خیال بافیش رو میکردم و ارامش پسدا میکردم اما بعد از شش سال متوجع شدم همه اش خیالات بچه گانه خودم بوده و ادم بی نقضی هم نبوده شاید من از اون کامل تر پ بهتر هم بودم از اون موقع خیلی زیاد بی انگیزه و افسزده شدم...مدام به خودزنی و یا کشتن و شکنجه دادن افراد فکر میکنم و تنها از همین فکر لذت میبرم گاها هم وقتی یسری خیال بافی ها میکنم که توی اونا دارم شکنجه میشم لذت میبرم نمیدونم واقعا باید چکار کنم...مدتی که خیلی از نظر روحی بهم فشار میومد هم هذیان میدیدم و هم میشنیدم فکر میکردم شاید بخاطر کم خوابیمه لطفا بگید من باید چکار کنم...پیش مشاوره هم نمیتونم برم بگید چکار میتونم بکنم...از طردشدن بشدت میترسم اما بعد از مدتی هم از یک رابطه خسته میشم نمیدونم چکار باید بکنم
بن بست دور نیست
سلام من فاطمه هستم منم فکر میکنم اختلال شخصیت مرزی داشته باشم هفده سالمه از کودکی تا الان نتونستم متوجه بشم شخصیت ثابت و واقعیم چیه از بچگی مدام سرزنش میشدم و برای همین سعی میکردم خودم رو تغییر بدم اینکار مداوم ادامه پیدا کرد و چون الگوهای درستی نداشتم برای درست کردن شخصیت سالم به مشکل میخوردم به جایی رسیدم که اگر ازم میپرسیدن علاقه ات چیه به این فکر نیکردم که اگر چه علاقه ای داشته باشم خوبه؟و میگغتمش اما وقتی فکر میکردم من اصلا احساسی به آن چیز ندارم و چون خوب بود سعی میکردم علاقه پیدا کنم،نه شخصیت ثابتی دارم نه عقیده ثابتی نه علاقه خیلی زور میزنم تا همه زیرمجموعه شخصیتم رو ثابت نگه دارم اما آخرش همیشه به افسردگی و بی علاقگی و ناامیدی و بی اعتماد به نفسی پناه میبرم...از خودزنی و ازاردادن خودم به هر روش احساس رضایت میکنم سه بار اقدام به خوذکشی کردم و دوست دارم دوباره این کارها رو انجام بدم...در کودکی ام مدتی پسری رو دوست داشتم چون فکر میکردم ادم بی نقصیه چندسال امید داشتم و تلاش کردم بی نقص بشم خیلی خوشحال بودم از بودنش و و حتی اگر نبود خیال بافیش رو میکردم و ارامش پسدا میکردم اما بعد از شش سال متوجع شدم همه اش خیالات بچه گانه خودم بوده و ادم بی نقضی هم نبوده شاید من از اون کامل تر پ بهتر هم بودم از اون موقع خیلی زیاد بی انگیزه و افسزده شدم...مدام به خودزنی و یا کشتن و شکنجه دادن افراد فکر میکنم و تنها از همین فکر لذت میبرم گاها هم وقتی یسری خیال بافی ها میکنم که توی اونا دارم شکنجه میشم لذت میبرم نمیدونم واقعا باید چکار کنم...مدتی که خیلی از نظر روحی بهم فشار میومد هم هذیان میدیدم و هم میشنیدم فکر میکردم شاید بخاطر کم خوابیمه لطفا بگید من باید چکار کنم...پیش مشاوره هم نمیتونم برم بگید چکار میتونم بکنم...از طردشدن بشدت میترسم اما بعد از مدتی هم از یک رابطه خسته میشم نمیدونم چکار باید بکنم
بن بست دور نیست
سلام به شما دوست عزیز
ببینید برای شما و دسوت قبلی توضیحاتی را در مورد اختلال شخصیتی مرزی بیان می کنم ممکن است با خواندن آنها شما بیان کنید که شما این موراد را دارید اما دقت کنید که برای تشخصی گذاری نیاز به مصاحبه بالینی و بررسی دقیق تر می شود و در طی جلسات ممکن است حتی تشخیص گذاری تغییر کند .
ماران مبتلا به اختلال شخصیت مرزی در مرز روان نژندی و روانپریشی قرار دارند و مشخصه آنها ناپایداری حالت عاطفی، خلق، رفتار، روابط ابژهای، و خودانگاره آنهاست. افراد مبتلا به این اختلال، خودانگاره (خودپندارهی) بسیار بیثباتی دارند، روابط میانفردیشان نیز بسیار بیثبات است. آنان معمولاً سابقهی روابط شدید، اما پرآشوب دارند که معمولاً آرمانیکردن مفرط دوستان یا معشوقها را شامل میشود اما بعداً بهسرخوردگی و ناامیدی میانجامد.
خشم شدید و نشانههای بیثباتی عاطفی و اقدام های مکرر به خودکشی ویژگی های مهم این اختلال است.
آنها روابط متزلزل و ناپایداری با افراد خانواده، فامیل و دوستان دارند. همچنین پیش میآید این افراد سریع و شدید به فردی علاقهمند شوند و خیلی سریع و ناگهانی علاقه خود را از دست بدهند و حتی از آن شخص متنفر شوند.
بیثباتی عاطفی آنان همراه با سطح بالای تکانشگری، اغلب به رفتارهای خود ویرانگری مانند (رانندگی پر ریسک) منجر میشود.
اقدامات خودکشی، اغلبه شکل فریبکارانه، بخشی از علایم این اختلال است. با اینحال، اینگونه اقدامات همیشه فریبکارانه نیستند یعنی فرد قصد جدی برای ضربه زدن به خود ندارد اما همیشه اینگونه نیست . جرح خویشتن، ویژگی دیگر این اختلال است. رفتار صدمهزدن به خود، با رهایییافتن از اضطراب یا ملالت ارتباط دارد.
این افراد، حساسیت زیادی به شرایط محیطی دارند. آنان ترسهای شدید مربوط به طرد و رهاشدگی و خشم نامناسب را، حتی در حین مواجهه با یک جدایی کوتاهمدت واقعگرایانه و یا هنگامیکه تغییرات غیرقابل اجتناب در نقشهها پیشمیآید، تجربه میکنند.
این افراد ممکن است بر این باور باشند که رهاشدگی یا طرد بهطور تلویحی به این معناست که آنان «خوب نیستند» و آنها سرزنش زیاد نسبت به خود را دارند . این ترسهای رهاشدگی، با عدم تحمل تنهایی و نیاز به بودن با دیگران رابطه دارد. کوششهای بیوقفهی آنان برای اجتناب از طرد و رهاشدگی، ممکن است شامل اعمال تکانشی همچون آسیبزدن به خود یا رفتارهای انتحاری باشد.
برای تشخیص گذاری نیاز است که بررسی دقیق صورت گیرد چون اختلال شخصیت مرزی می تواند علایمش با موارد دیگری چون افسردگی و اختلالات خلقی دیگر همراه باشد .هنگامیکه ملاکهای هر دو اختلال مطابقت کنند، میتوان هر دو تشخیص را مطرح کرد. چون جلوهی مقطعی اختلال شخصیت مرزی ممکن است شبیه یک دوره اختلال خلقی باشد،.
در این مسیر آنچه مشخص می باشد شرایط روحی نامناسب شما و افت در عملکرد و روابط شما می باشد که نیاز به بررسی و طی کردن درمان دارد .
در این مسیر بهتر است به صورت حضوری به روانشناس و روان پزشک مراجعه کنید تا در این مسیر بتوانیم در طی جلسات به شما کمک کنیم..
چیزایی که در بندهای اول گفتید در من رفتارای من خیلی کم شایع است...من چندین سالی هست که مشکلات روحی دارم میدونم چیزی فراتر از افسردگی و اضطراب است که با یک جلسه پیش رونپزشک و روانشناس رفتن این قضیه رو تشخیص دادن و گفتن که وضعیتم خیلی بده و شدیده اما نتونستم ادامه بدم و هر چه سعی کردم خودم با اراده خودم،خودم رو درمان کنم نتونستم و با جلوتر رفتن فقط موفق شدم یسری از مشکلاتم رو بهبود بدم اما بقیه اش رو نمیتونم تشخیص بدم
این مشکلات روحی توی زندگیم خیلی اشکال ایجاد کردن و نمیدونم چه کار دیگه ای باید انجام بدم تا زندگیم یه روال درست رو پیش بگیره خیلی خسته و درمونده ام
بارها به خودکشی فکر میکنم اما از اون دنیا میترسم
از اینده خیلی میترسم و خیلی ناامیدم
یک روز کاملا ناامید و افسزده ام و روز بعدش نه یکم عادیم در حدی که به این زندگی پوچ قانع باشم اما دوباره دوازده ساعت بعدش حال بدم شروع میشه
توی زندگیمون مشکل هست اما گاها بیخیال میشم و گاها دوست دارم فرار کنم
واقعا نمیدونم مشکل اصلیم دقیقا چیه
یسری از خلقیاتم به شخصیت مهرطلب میخوزه
یکسری به شخصیت مرزی
یک سری دیگه اش به یه چیز دیگه...
همیشه هم بهم میگن باید مراجعه حضوری داشته باشم ولی واقعا نمیتونم
بن بست دور نیست
در حال حاضر 1 کاربر در حال مشاهده این موضوع است. (0 کاربران و 1 مهمان ها)